دیکشنری
داستان آبیدیک
گرفتار کردن
english
1
general
::
arrest, capture, preoccupy, involve, affect
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
گرسنگی خوردن
گرسنگی دادن
گرسنگی سلولی
گرسنگی کشیدن
گرسنه
گرسنه شدن
گرسنه کردن
گرفت
گرفتار
گرفتار توفان
گرفتار ساختن
گرفتار شدن
گرفتار غم
گرفتار مخمصه کردن
گرفتار مه
گرفتار کردن
گرفتاری
گرفتگی
گرفتگی بینی
گرفتگی حالت
گرفتگی دوگانه
گرفتگی ساده
گرفتگی صدا
گرفتگی عضلات
گرفتگی عضلات مهبل
گرفتگی مرکزی
گرفتگیر
گرفتگیری
گرفتن
گرفتن از
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید